تجربه ملت شدن

وابستگی به «ملّت» ضامن نهایی آزادی فرد است

تجربه ملت شدن

وابستگی به «ملّت» ضامن نهایی آزادی فرد است

ناکارآمدی مرزهای ساختگی

نا آرامی های قومی قرقیزستان؛


 

دکتر حمید احمدی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)

نا آرامی های قومی اخیر در قرقیزستان و تلفات گسترده انسانی آن هم برای ازبک ها و هم قرقیزها در این کشور از چند بعد قابل بررسی است. این کشمکش ها که از حمله قرقیزها به اقلیت ازبک ساکن این کشور آغاز شد و سپس ضد حمله ازبک ها برای دفاع از جان و مال خود را بدنبال داشت، تاکنون صدها کشته و زخمی بجای گذاشته و با درخواست رئیس جمهور قرقیزستان از روسیه برای مداخله نظامی جهت آرام سازی کشمکش های قومی، بعد مهم بین المللی نیز پیدا کرده است. قرقیزستان نیز همانند بسیاری از کشورهای آسیای میانه دارای ترکیب جمعیت چند قومی است که در آن شاخه های گوناگون نژاد ترکی (قرقیز، قزاق، ازبک) و غیر ترکی ( روس و تاجیک ) در کنار یکدیگر زندگی می کنند. مادام که سایه حکومت اتحاد جماهیر شوروی بر سر این کشورها برقرار بود، اقتدار سیاسی و نظامی از یکسو و تبلیغات ایدئولوژیک بر محور یکسانی اقوام و قبایل بر محور اتحاد طبقات کارگری از سوی دیگر، مانع بروز    کشمکش های قومی می شد.

نخستین بعد بررسی رویدادهای غم انگیز قرقیزستان از همین لحاظ، یعنی نقش سیاست های اتحاد جماهیر شوروی پیشین قابل طرح می باشد. اصولاً باید به این نکته مهم اشاره کرد که اتحاد جماهیر شوروی میراث بر روسیه تزاری و سیاست های نظامی گری آن در قرن نوزدهم بود که با فتوحات خود در آسیای میانه در نیمه دوم این قرن (1860 تا 1881) سراسر سرزمینهای این بخش از جهان را به تصرف خود در آورد و با در پیش گرفتن سیاست یکسان سازی و روسی سازی در جهت ادغام این گروهها در سرزمین اصلی روسیه تلاش کرد. با این همه این سیاست های روسی کردن از یکسو و اسلام زدایی و ایران زدایی از سوی دیگر مؤثر واقع نشد. نفوذ اسلام و فرهنگ و تمدن ایران در سراسر آسیای میانه، بویژه در بخش های جنوبی آن و نیز در قفقاز مسلمان مانع اصلی روسی سازی بود. به همین دلیل بود که روسیه تزاری با در پیش گرفتن سیاست اسلام زدایی از یکسو و ایران زدایی ( از راه تشویق مسایل قومی و ترویج زبانهای محلی گوناگون در برابر نفوذ زبان فارسی که زبان ادب و آموزش این مناطق بود) در جهت روسی کردن آسیای میانه و قفقاز تلاش کرد با این همه سقوط روسیه تزاری و شورش سرتاسری مردمان این مناطق در سالهای 1918 تا 1920 (قیام باسماچی) نشان داد که هویت روسی نتوانسته است، هویت دینی وقومی آنها را از میان بردارد.

اتحاد جماهیر شوروی در سالهای اولیه پس از انقلاب اکثراً در جهت سرکوب این شورشها در آسیای میانه و قفقاز تلاش کرد، ولی با وجود پایان شورش های محلی این کشور همچنان از وجود تمایلات سیاسی ضد روسی محلی بویژه ایران گرایی و ترک گرایی نگران بود به همین خاطر علاوه بر تبلیغات ایدئولوژیک گسترده مبنی بر برابری طبقات کارگری و رها کردن آنها از ستم خانات و فئودالیسم، اقدام دیگری را نیز در جهت درگیر کردن مردمان منطقه به مسایل داخلی و فراموش کردن احساسات ضد روسی آغاز کرد. این اقدام، کشیدن مرزهای محلی میان جمهوری های تازه تأسیس و ساختگی شوروی و درگیر کردن گروهای قومی با یکدیگر بود.

کشیدن مرزها که بیشتر ابتکار ژوزف استالین دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود باعث شد تا تضادها و کشمکش های قومی میان مردمان آسیای میانه گسترش یابد. این مرزها به گونه ای کشیده شد که خطوط قومی را درهم نوردد و هر یک از واحدهای سیاسی جدید را با ترکیب قومیت های گوناگون شکل بدهد. بدین ترتیب بود که برای نمونه بخش های مهم سرزمینهای فارسی زبان سمرقند و بخارا را که اصولاً  می بایست بخش اصلی کشور فارسی زبان تاجیکستان باشند، در درون ازبکستان ادغام کرد، و بخشی از مناطق ازبک نشین را نیز در تاجیکستان و بخشهای دیگری را نیز در قرقیزستان جای داد.

 دره ی فرقانه که اصولاً مرکز زندگی فارسی زبان آسیای میانه بود از راه جابجایی جمعیتی و تقسیم آن میان کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان به کانون کشمکش های قومی میان این گروهها و دولتهای مرکزی و یا میان خود اقوام آن تبدیل شد.

علاوه بر این سیاست سنجیده قومی در اتحاد جماهیر شوروی، نخبگان سیاسی کشورهای مذکور در سالهای پس از استقلال نیز در جهت کاهش و از میان برداشتن این کشمکشها تلاش نکرده اند. مذاکرات گسترده میان این کشورها جهت جابجایی سرزمین ها و داد و ستدهای سرزمینی برای یکدست تر کردن قومی کشورها، جای خود را به سیاست های یکسان سازی دولت های مرکزی و نخبگان سیاسی اقتدار طلب آنها داد و فقدان پیشینه سیاسی این واحد های سیاسی، که در قرنهای گذشته بصورت خانات محلی سازماندهی شده بودند به ناچار نبود هویت و همبستگی ملی میان آنها را نیز به ارمغان آورد. این مشکل زمانی تشدید شد که رهبران این کشورها در صدد اعمال سیاست های قوم گرایانه به نفع گروه اکثریت برآمدند. برای نمونه سیاست های ازبک زدایی در قرقیزستان و یا سیاست های «تاجیک – ایران» زدایی در ازبکستان از این دست سیاست ها بوده است. دولت ازبکستان کاربرد زبان، مدارس و رسانه های فارسی زبان در مراکز عمده تاریخی و تمدنی فارسی زبان آسیای میانه یعنی سمرقند و بخارا را بطور کلی ممنوع کرده و در صدد ازبک سازی بیش از پنج میلیون جمعیت تاجیک ازبکستان برآمده است. این سیاست قوم گرایانه و یکسان سازی از یکسو، و بهره گیری نخبگان سیاسی این کشورها از گروه های قومی از سوی دیگر باعث افزایش کشمکش های قومی، هم میان گروههای قومی و دولت مرکزی و هم میان گروههای قومی با یکدیگر شده است. در قرقیزستان که در دهه گذشته دارای مشکلات گسترده اقتصادی و سیاسی ناشی از اقتدار گرایی بوده است،‌ نخبگان سیاسی رقیب در سالهای اخیر برای بهره گیری از حمایت گروههای قومی به نفع خود تلاش کرده اند. کودتای سال گذشته ازبک و قرقیز را در دو سوی جریانها و گرایشات نخبگان سیاسی رقیب قرار داد. همین بهره برداری ابزاری نخبگان سیاسی در این کشور یکی از عوامل عمده ناآرامی ها و شورشهای روزهای اخیر در قرقیزستان بوده است.

لبه سوم مسأله به ناکامی سیاست های کشورهای منطقه، بویژه ترکیه، مربوط می شود که از سالهای پس از فروپاشی شوروی در صدد بوده است با به عهده گرفتن نقش برادر بزرگتر، تمامی گروههای قومی ترک تبار آسیای میانه و قفقاز ( ازبک ها، قرقیزها، قزاق ها و اهالی جمهوری آذربایجان را علی رغم پیشینه و تبار ایرانی آنها ) در چهار چوب ایدئولوژی پان ترکیسم با یکدیگر متحد سازد. تلاشهای نخستین ترکیه برای سازماندهی نهادهای پان ترکی، نظیر «کنگره برادری و دوستی مردمان ترک تبار» و برپایی نشست های سالانه این کنگره، ثمره چندانی برای این کشور نداده است. از همان آغاز، نخبگان سیاسی کشورهای مذکور نسبت به سیاست های دولت ترکیه حساسیت نشان داده و بجای پذیرش آرمانهای برتر و همه جانبه پان ترکی، به تقویت هویت های محلی و قومی در چهار چوب دولت های مستقل خود برآمده اند. بدین ترتیب ایدئولوژی پان ازبکی، پان ترکمنی، پان قزاقی و پان قرقیزی جای پان ترکیسم را گرفت. از سوی دیگر این کشورها بجای روی آوردن به ترکیه به عنوان مجرای ارتباط با جهان غرب، خود بطور جدگانه با کشورهای بزرگ همانند آمریکا و یا کشورهای خاورمیانه ای نظیر اسرائیل رابطه برقرار کردند. استقرار پایگاههای نظامی آمریکا در ازبکستان و قرقیزستان و روابط گسترده آمریکا و اسرائیل با این کشورها و نیز جمهوری آذربایجان نشانه همین ناکارآمدی سیاست های پان ترکی دولت ترکیه بوده است. بدون شک کشمکشهای خونین میان ازبک ها و قرقیزها که تا کنون تلفات جانی و مالی فراوان به بار آورده است؛ آرمان برادری و همکاری و همیاری میان اقوام ترک تبار را با ناکامی مواجه ساخته است. گرچه مداخله احتمالی روسیه برای پایان دادن به ناآرامی ها ممکن است بطور موقت و کوتاه سودمند باشد، اما بی گمان در دراز مدت کارآیی نخواهد داشت. کشورهای منطقه بجای در پیش گرفتن سیاست های یکسان سازی قومی، آنهم برای واحدهای سیاسی بدون پیشینه تاریخی و تمدنی همراه با دولت های مستقل بهتر است درهای مذاکره با یکدیگر را برای کاهش این کشمکش ها در بگشایند. شاید یکی از این راهها، گفتگو و فراهم ساختن زمینه برای مبادلات سرزمینی و سازماندهی دوباره مرزها در امتداد سامانه های قومی باشد. این مسأله بحث دیگری را می طلبد که اهمیت آن برای آینده آسیای میانه و قفقاز بسیار زیاد است.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد